
خودم نوشتم...
دستم لرزید بد خط نوشتم...
به عقربه های ساعت هم نمیشه اعتماد کرد...
شاید صبح شده من همینطور بیدارمو...بیقراری میکنم...
شـــــــ ـاید...
درد دلم زیاده... یه خط دو خط نیست...
کیه که گوش بده...یکی گوش داد بعد ولم کرد رفت...
نگفت اخرش چے شد...!!!
حتما تو دلش میگفت این داره چے میگه؟؟؟
داره سره زخمشو برات باز میکنه ادم!!!
نمکـــ ــ نریـز به زخمم!!!
نمیخواد مرحم زخمم باشے...
این زخم خوب شدنے نیست هر روز تازه تر میشه...هر روز...
لعنت به این روزای بی سرانجامے...
لعنت به این بیقراری هااااااا...
لعنت به.....من!!!
یکے نیست بگه چراااا من!!!
یعنی تقاص چیو میدم؟؟؟
بخوابم بهتره میگن خواب برادر مرگہ!!!